ناگزیر از برخوردهای نامناسب حاکمان وقت عراق با کردها و شیعیان، از وطنش بیرون آمد و با کربلایی که در آنجا متولد و بزرگ شده بود وداع کرد. سال1347 بود که راهی ایران شد. آنزمان 19سال داشت و با دوچرخه از عراق به ایران آمده بود.
از دوچرخهسواران ماهری بود که چندین مقام قهرمانی منطقهای و کشوری در عراق داشت. بعد از توقف چند روزه در تهران به عشق امام رضا(ع) راهی مشهد شد. رسیدن به مشهد همانا و دلبسته شدن به دختر فامیل همانا. اتفاقی که برای همیشه رضا را در محضر حضرت رضا(ع) ماندگار کرد.
این شهروند مهاجر عراقی در دهه50 در سازمان فضای سبز شهرداری مشهد استخدام شد. وقتی کارکنان شهرداری متوجه اشرافش به امور فنی شدند او را به بخش موتوری بردند تا به تعمیر ابزارها و ماشینآلات بپردازد. بعد از آن، مدتی هم با گروه عملیات آتشنشانی کار کرد و خاطرات رنگارنگ زیادی دارد، اما در این بین آنچه رنگ متفاوتی به زندگیاش میدهد سفرهای متعدد او به وطنش عراق بهویژه در زمان اربعین است.
رضا برزانی اربعین هر سال به دیار اجدادیاش میرود و یکی از کارهای مهمی که در این ایام انجام میدهد، این است که در موکبها نقش مترجم را برای ایرانیان ایفا میکند. این نذری است که از 11سال پیش آغاز کرده است و به گفته خودش، علاوه بر زیارت سیدالشهدا(ع)، خواسته در این سالها دینش را به میزبانانی که به او فارسی یاد دادهاند ادا کند.
بخش مهمی از زندگی رضا برزانی با دوچرخه گره خورده است. او 65سال است که پا در رکاب دوچرخه گذاشته است و حتی خیلی از سفرهای طولانی درونشهری را با دوچرخه طی میکند. وقتی قرار است برای مصاحبه به دفتر شهرآرامحله بیاید، فاصله خانهاش در محله فارغالتحصیلان را تا خیابان دانشجو29 با دوچرخه میآید.
به گفته خودش از کودکی به این ورزش علاقهمند و در دوازدهسالگی برای تیم پلیس عراق انتخاب میشود. با این تیم در مسابقات کشوری نوجوانان مقام دوم را به دست میآورد و چندی بعد از آن عازم مسابقات ترکیه میشود. چون در این مسابقه مقامی به دست نیاورده در بازگشت به عراق سخت تمرین میکند، او در ابتدای صحبت در اینباره میگوید: «مربیام یک شلاق داشت و همین که کمی آرامتر رکاب میزدم با شلاق محکم به پایم میزد. یک توبره(کولهپشتی) پارچهای هم داشتم که درون آن را سنگ میریختم و به پشتم میبستم تا قدرت بدنیام بیشتر شود.»
پیرمرد هفتادوسهساله اما سرِ حال اهل منطقه ما یادی از آفتاب داغ عراق میکند و میگوید: «بعضی روزها آنقدر هوا گرم بود که وقتی رکاب میزدم آسفالت شل شده جاده با چرخش چرخ کنده میشد و مثل آب به پشت چرخ پاشیده میشد.»
او همواره در مسابقات استانی مقام اول یا دوم را داشته به طوری که گاهی دیگر دوچرخهسواران به او میگفتند یکبار هم آرامتر رکاب بزن تا ما هم بتوانیم مقام اولی یا دومی را به دست آوریم.
برزانی یادی از مسابقات ورزشی بین ایران و بغداد در دهه50 میکند و میگوید: «همان شبی که مسابقه داشتیم فردی به نام پهلوان حبیبی که از پهلوانان بنام ایران بود، در باشگاه مسابقات در تهران حضور داشت و وقتی من را به عنوان دوچرخهسواری که مقامهای استانی و کشوری دارد به او معرفی کردند یک مدال روی سینهاش داشت که باز کرد و روی لباسم گذاشت. این اتفاق خیلی خوب و شیرینی برایم بود. از همان لحظه مهر مهماننوازی و خونگرم بودن ایرانیان به دلم نشست.»
او 54سال از عمر خود را در کشوری سپری کرده است که به قول خودش به او پناه داده است. بیشتر این سالها را در سازمان آتشنشانی شهرداری مشهد گذرانده است و خاطرات زیادی از آن روزها دارد. از عملیات خطرناکی که نیمی از خودرو در پرتگاه معلق بوده و هنگام درآوردن راننده متوجه میشوند فوت کرده است تا نجات کوهنوردان از دل برف و سرما یا افتادن پسر بچه هفتساله در چاهی عمیق و پیداکردن او بعد از سه روز.
همچنین از روزهایی میگوید که گروههای آتشنشانی امکانات کنونی را نداشته و برای رفتن به چاههای عمیق چند طناب را به هم وصل میکردند یا بیسیم سیار مثل الان نداشتند و وقتی عمق یا ارتفاع زیاد میشد، بیسیم قطع میشد و از حال آتشنشان خبری نداشتند.
رضا برزانی در این سالها با زندگی در جوار حرم حضرت رضا(ع) خود را مدیون این حضرت و همشهریان مشهدیاش میداند و میگوید: «من هم مانند بسیاری از موکبداران ایام اربعین درآمد و ثروت آنچنانی ندارم اما سعی دارم در این ایام در حد توانم در خدمت زائران مسیر کربلا و بهویژه ایرانیان باشم.
به همین دلیل چند روز مانده به اربعین در مسیر حاضر میشوم تا با ترجمه صحبتهای موکبداران و زائران ایرانی در حد توانم این سفر را برای آنها تسهیل کنم. در این بین اگر به لحاظ مالی هم توانی داشته باشم سعی میکنم مواد خوراکی تهیه کنم و پذیرای زائران باشم.»
او درباره خدمت به زائران در مسیر کربلا میگوید: «ایرانیان معمولا برای پیادهروی اربعین مسیر نجف به کربلا را انتخاب میکنند که خوشا به حال هر کس در این مسیر قرار میگیرد. من هم سعی میکنم در مواکب این مسیر حاضر باشم تا نیازی از هموطنان ایرانیام برطرف کنم. کار من که کار کوچکی است، اما حقیقت این است که خدمت برای زائران امام حسین(ع)، شکوه خدمتی به خلق خداست.»
مترجم مسیر نجف و کربلا در ایام اربعین درباره حضورش در موکبها موضوع جالبی را مطرح میکند: «وقتی در ایام اربعین مسیر نجف تا کربلا را طی میکنم و به محلی میرسم که میخواهم مشغول خدمترسانی به زائران شوم، در انتخاب موکب دردسر شیرینی دارم. موکبداران سر خواستن من با هم دعوا دارند. همه فکر میکنند اگر من که فارسی بلد هستم در موکب آنها باشم زائر بیشتر جذب میشود و میتوانند خدمت بیشتری به زائران کنند.»
برزانی در ادامه میگوید: «با توجه به اینکه من کردی هم بلد هستم علاوه بر فارسیزبانان، در خدمت به کردها هم حاضرم و صحبتهای آنها را به عربی و بهعکس ترجمه میکنم.»
به گفته برزانی از اصلیترین غذاهایی که عراقیها از قدیم برای زائران حسینی(ع) طبخ میکردند غذایی است که با برنج و لوبیا درست میشود اما اکنون حتی کباب ترکی هم طبخ میشود. او توضیح میدهد: «در گذشته مردم هر عشیره یا قبیله نذریها و هدایای خود برای اربعین را به رئیس عشیره میدادند و او یک خیمه کوچک برپا میکرد و در آن، این نذریها را میداد.
الان موکبهای ایرانی و زائران خارجی بر عراقیها هم تأثیر گذاشته و طی سالهای اخیر میبینیم که عراقیها هم امکانات پذیرایی خود را توسعه دادهاند و طوری شده که اگر در گذشته به عنوان مثال هر ۲۰۰متر یک موکب کوچک بود در حال حاضر هر ۵۰متر یک موکب بزرگ میبینیم.»
عراقیها ارادت خاصی به امام حسین(ع) و زائرش دارند برای همین تمام طول سال کار میکنند به این امید که روز اربعین بتوانند از زائران امام حسین(ع) پذیرایی کنند
به نظر کربلاییرضا اقدامات ایران در فراهمکردن آسایش هرچه بیشتر زائران درخور قدردانی است و در این بین به گروههای پرستاری و امداد و نجات که در مسیرها حضور دارند اشاره میکند و میگوید: «در گذشته هر زائری که بهعنوان مثال پایش تاول میزد چنین گروههای متخصصی نبودند که او را درمان کنند و خود مردم پای زائرا را ماساژ میدادند یا پمادی میمالیدند. اکنون با تدبیر ایران گروههای پرستاری و امداد و نجات حضور دارند که با عشق، این خدمات را به زائران ارائه میدهند.»
آقارضا شکوه برگزاری مراسم اربعین در سالهای اخیر را نتیجه ارادت ویژه شیعیان عراق به حضرت امام حسین(ع) میداند و میگوید: «عراقیها ارادت خاصی به امام حسین(ع) و زائرش دارند برای همین تمام طول سال کار میکنند به این امید که روز اربعین بتوانند از زائران امام حسین(ع) پذیرایی کنند.» او عراقیها را انسانهایی مهماندوست میداند و توضیح میدهد: «بسیاری از آنها ممکن است وضع مالی خیلی خوبی نداشته باشند اما وقتی میخواهند از زائر امام حسین(ع) پذیرایی کنند بهترین آنچه را میتوانند انجام میدهند و این را توفیقی برای خودشان میدانند.»
بخش جالبی از زندگی رضا برزانی به دوران کودکی و نوجوانی و سکونت نوزدهسالهاش در کربلا برمیگردد. به گفته خودش از وقتی راه کربلا باز شده است هر سال در ایام اربعین در عراق حضور دارد. البته زمانی هم که راه کربلا بسته بوده چند باری از مسیرهای فرعی و باغهای اطراف کربلا و مسیرهایی که به گفته خودش در آنزمان بسیار خطرناک بوده راهی سفر عشق شده است.
این شهروند مشهدی متولد کربلا درباره خاطرات قدیمیاش میگوید: «خانه پدریام در خیابان علقمه و محله بابالجنان بود که الان هم در همان جا ساختمان قدیمیاش برپاست و در اختیار قوم و خویشان است. خاطرم هست در آنزمان عبدالکریم قاسم نخستوزیر عراق بود که مخالفت چندانی با مراسم ایام محرم و صفر در کربلا نداشت و دنبال ادعاهای واهی دیگری بود.
اوج مراسم کربلا در روز عاشورا بود که هیئتها در بینالحرمین به عزاداری میپرداختند و بیشتر فضاها هم در اختیار گروههایی بود که قمهزنی میکردند. در فضای اطراف حرم به شکل امروزی بازار شکل نگرفته نبود و فضاها به پذیرایی از زائران اختصاص مییافت که در آنزمان معمولترین پذیرایی عراقی رطب تازه بود.»
رکابزدن در هوای گرم کربلا و تردد در این شهر همیشه یک نکته را به ذهن رضا برزانی منتقل میکرده است اینکه من در کربلا هم زیاد دوچرخهسواری میکردم و اطراف این شهر را رکاب میزدم. واقعا دوچرخهسواری در هوای گرم کربلا و اطراف این شهر کار دشواری است. با وجوداین سعی داشتم خودم را قوی کنم.
با هر رکابی که میزدم به امام حسین(ع)، روز عاشورا و خانواده آن حضرت فکر میکردم که در این زمین خشک و بیآب و آن گرما بر آنها چه گذشته است؟
در زمان سکونتم در کربلا برخی مواقع برای تأمین آب آشامیدنی در اطراف شهر به مشکل میخوردم و با هر رکابی که میزدم به امام حسین(ع)، روز عاشورا و خانواده آن حضرت فکر میکردم که در این زمین خشک و بیآب و آن گرما بر آنها چه گذشته است؟ ما باید چه درسی بگیریم؟ جز اینکه این راه تا چه اندازه مقدس است و باید بر استمرار و حفظ آن کوشید؟»
حالا که صحبت از دوچرخهسواری در دوران نوجوانی کربلایی رضا شده است او به خاطرات خود که مرتبط با اربعین هم هست اشاره میکند و می گوید: «یکی از کارهایی که در سالهای سکونت در کربلا انجام میدادم این بود که برای دوچرخهسواری به اطراف شهر و یا حتی تا نجف میرفتم. بیشتر مواقع و بهویژه ایام اربعین در مسیر برگشت، مسیر را به مقصد بینالحرمین رکاب میزدم نه خانه.»
مرد ورزشکار داستان ما میلیونها کیلومتر رکابزنی کرده است اما آرزوی رکابزدن مشهد تا کربلا بر دلش مانده است. آرزویی که فکر میکند در دهه هشتم زندگیاش هنوز هم دردسترس است و میگوید: «من ترسی از دوچرخهسواری در مسیرهای طولانی ندارم. اما برخی از این مسیرها نیاز به امکاناتی دارد.
من بعد از بازنشستگی در یکی دو مرحله از شهرداری درخواست کردم با اختصاص یک گروه پشتیبان مقدمات سفر حدود 25روزه من و تعدادی دوچرخهسوار دیگر را برای رکابزنی مشهد تا کربلا فراهم کنند اما حمایت نشد. هنوز هم مایلم این اتفاق بیفتد تا در یک اربعین، اینگونه رسالت خود را به جا بیاورم.»
به گفته آقارضا پیادهروی اربعین از رسمهای دیرین عراقیهاست و آنها به یاد اهل بیت(ع) و در پیروی از مسیری که حضرت زینب(س) برای اولینبار پیمود، پیادهروی اربعین را به جا میآورند. او تأکید دارد: «پیروزی انقلاب اسلامی تأثیر بسیاری بر این موضوع داشته است و با حمایت جمهوری اسلامی این آیین دینی هرسال پررنگتر از قبل برگزار میشود.»
او میگوید: «قبل از پیروزی انقلاب بیشتر خود عراقیها به پیادهروی اربعین میرفتند البته آنزمان هم افرادی از کشورهای مختلف حضور پیدا میکردند اما تعدادشان با اکنون مقایسهشدنی نیست. همراهی ایران با عراق در پیادهروی اربعین تأثیر بسیار زیادی بر روابط دو ملت داشته و به توسعه این رویداد و بازتاب آن کمک کرده است و اگر که در سالهای اخیر میبینیم هر سال جمعیت بیشتری نسبت به سال قبل حضور پیدا میکند یک دلیل مهمش نقش ایران بر این موضوع است.»